ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

پسرم عزاداره امام حسین

1392/8/25 1:13
نویسنده : منا
290 بازدید
اشتراک گذاری

الهی من قربونه اون عزاداری کردنت برم که این
چند روز عزاداره امام حسین بودی انشالله قبول باشه عسلکم دو روز تاسوعا عاشورا
مشکی پوشیدی البته من و بابا جون هم همراهیت کردیم به دسته های سینه زنی رفتیم شب
اول فقط نگاه کردی و شب بعد رفتی زنجیر زدی از یه پسری طبل گرفتی زدی و هرچه سعی
میکردن تورو تو صف کوچولوهای زنجیر زن قرار بدن بدو بدو برمیگشتی به صف بزرگها
مادر به فدات تو این چند شب یاد گرفتی که تو ماشین هم نباید آهنگ گوش کنیم و تا
سوار ماشین میشدیم میرفتی سراغ ضبط و میگفتی باباجون امام حسین رو بگیرم منظورت
نوحه واسه امام حسین بود و وقتی داستان شهید شدن امام حسین و دلاوری حضرت ابوالفضل
رو برات تعریف میکردیم  غصه میخوردی و
میگفتی من با مشت دشمن رو میزنم و  شب
تاسوعا مریض شدی و شبهای بعد نشد بریم بیرون  فردای عاشورا صبح گفتی بابا جون دیگه مشکی نپوش مببین من سیام رو درآوردم و بابا جون هم دیگه نپوشید و نگذاشت من هم بپوشم عزیز مادر فقط واسه امام حسین سیاه بپوشی عشق مامان این شبها که حالت خوب نبود رو تخت مامان بابا پیش من میخوابی چه کیفی میکنم بهم میگی مامان دوستت دارم من تورو دارم با دستهای قشنگت صورتم رو لمس میکنی وای که چه لذتی داره الهی مریضیت بیاد واسه مامان روز عاشورا رفتیم دکتر و واست  آمپول پنیسیلین تجویز کرد رفتیم درمانگاه مثل یه مرد امپول زدی و فقط اشک تو چشمهات جمع شده و یه آخه کوچولو گفتی قربونه این پسر دلیرم برم  بعد هم از تخت اومدی پایین بدو بدو انگار که نه انگار که آمپول زدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان احسان
25 آبان 92 16:30
عزیزم ,ماشالاش باشه این گل پسر,انشالاسالهای سال باعشق اقا ابالفضل وتن سالم ,زیر سایه پدرومادر زندگی کنه. بلاش به دور ,خدانگهدارش باشه.