ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

نوروز 1403

نوروز 1403 از تعطیلات روزهای آخر اسفند استفاده کردیم و رفتیم اهواز غروب که رسیدیم همه خونه ی مادر بزرگ منتظرمون بودن شب هم بچه ها موندن عمه نازی هم موند پیشمون و شما بچه ها تا 4صبح حرف زدین و بازی کردین و عشق و حال صبح عمو جمال و زن عمو مریم اومدن با حلیم و شیربرنج وخلاصه خیلی خوش گذشت شب بعد مهمون عمو جمال بودیم و دوباره همه دور هم جمع بودیم یه شب هم مهمون عمو جلال ویک شب هم مهمون عمه نازی و یک شب هم خونه دایی بهمن و عمو حاجی یه شب هم با عمو جمال اینها رفتیم لشکرآباد فلافل خوردیم بعد هم پارک جزیره تو یاد خاطرات بچگی افتادی و اشکت سرازیر شد خلاصه روزهای خیلی خوبی بود سوم فروردین برگشتیم تهران و همون شب خاله مهسا اینها اومدن خونمون فرداش ر...
18 فروردين 1403

سفر زمستانی 1402

یه روزه با رها اینها و آرمیتان اینها رفتیم آبعلی چه برفی اومده بود هوا عالی اول رودهن رفتیم رستوران صبحانه خوردیم بعد هم مجتمع نفت کلی برف بازی کردیم سورتمه سواری خلاصه خیلی خوش گذشت  آبان 1402  یه سفر 3روزه به سواد کوه بازهم با رها اینها و آرمیتان اینها سفر خیلی خوبی بود شما تا 3 صبح بیدار میموندین  بماند که حالت بد شد و زیر سرم رفتی ولی با اینحال سفر خوبی بود یه روز هم رفتیم سد برنجستانک اونجا تاب سوار شدیم خلاصه عشق و حال
22 دی 1402

مسافرتهای تابستان 1402

یلدا 1402 تولد منا 28 آذر 1402 آبان 1402 سدبرنجستانک تولد آرمیتان 8 آذر 1402 یه شب قشنگ در کن سه هیولا 1402 سه تا عشق محمودآباد تابستان 1402 محمود آباد رستورانی در پاساژنیایش کالسکه سواری محمود آباد تابستان 1402 آبشار آب پری تابستان 1402 هییت فوتبال تابستان 1402 مرداب انزلی تابستان 1402 محمود آباد در کنار بازیگر سریال نون خ آذر 1402 خ میرزای شیرازی بعد از امتحانهای خرداد که حسابی خسته شدی همون فردای امتحان رفتیم نمین با مامانی و دایی فرشید اینها حدود 5 روز اونجا بودیم عالی بود برگشتیم یک روز تهران بود و فرداش رفتیم اهواز اونجا هم خیلی خو...
22 دی 1402

تولد 13 سالگی

مرداد 1402 تولد 13 ساگیت رو جشن گرفتیم روز قبلش عمو جمال اینها اومدن از تهران و کلی خوشحالمون کردن البته دعوتشون کرده بودیم و گفتیم طوری بیان که واسه تولدت حتما تهران باشن آجی دنیا و خاله فروغ اینها عمو نریمان اینها دایی فرشید و مامانی همه بودن و وقتی اومدن حسابی سورپرایز شدیم خاله مهسا اینها از انزلی اومدن بخاطر تولدت و حسابی هیجان زده شدی خیلی خوش گذشت شب خیلی خوبی بود فردای اون روز قرار شد همه باهم بریم دماوند البته جا کم بود و پدر گفت حتما همه بیان و چادر مسافرتی بردیم مهمون خاله فروغ بودیم خیلی خوش گذشت شب واسه خواب دوتا چادر زدیم و به شما بچه ها هم حسابی خوش گذشت
22 دی 1402

عشقم 12 سالگیت مبارک

ببخشید نفسم خاطرات تولدت رو دیر نوشتم 12 سالگی مبارک نفسم عشق پدرومادر برات تولد گرفتیم به همراه شیرینی قبولی تیزهوشان که قولش رو داده بودیم مهمونها مامانی دایی فرشید و خاله فروغ اینها و نریمان و خانمش بودند شب خوبی بود  پسرم وجود نازنینت باعث افتخار به خاطر داشتنت به خودم میبالم و شکرگزار خدای خوبم هستم  و آفرین بخاطر موفقیتت در تیزهوشان که دلمون رو شاد کردی
11 مهر 1401

پایان خوش تابستان 1401

نقاشی ابوالفضل ابوالفضل رها آرمیتان اردیبهشت 1401 ماسال دماوند تابستان1401 تابستان 1401  تابستان 1401 پیام قبولی تیزهوشان در سایت  با این پیام پدر فهمیدی که تیزهوشان قبول شدی خداروشکر تابستان 1401 به خوبی پایان یافت اواخر مرداد کلاسهای تابستانی تیزهوشان شروع شد وکلاس فوتبال و نقاشی و زبان هم رفتی تو فوتبال کمی پاهات اذیت شد و به توصیه ی پزشک برای مدتی به پاها استراحت دادی هفته ی آخر شهریور یه ماموریت برای پدر پیش اومد برای کیش با خانواده با پرواز رفتیم سفر خیلی خوبی بود هتل مارینا بودیم تفریحات آبی شاتل و غواصی رفتیم  سافاری و ... و تقریبا هر شب موتوربر...
11 مهر 1401

وقایع 1401

4تیر 1401 عمو جلال اینها برای اولین بار اومدن خونمون چه شب خوبی بود کلی کیف کردیم فردای اون روز با افشین دوستت رفتیم پارک و شما با افشین و پدر مشغول بازی فوتبال شدی که متاسفانه توپ با ضربه محکم به دستت خورد و دستت از مچ برگشت و تشخیص دکتر متاسفانه شکستگی بود و سه هفته در گچ بود روز های خیلی سختی بود ولی تو پسر عزیز و صبورم به سختی تحمل کردی راستی رو زی که دستت رو گچ گرفتیم شب قرار بود با عمو جلال اینها بریم شهربازی وقتی اومدن خیلی ناراحت شدند و دیگه همراهشون نرفتیم ولی به جاش شب شام بردیم رفتیم جنگل چیتگر و اونها اومدند و خلاصه دور هم خوش گذروندیم  25 تیر دستت رو باز کردیم و چون مدرسه ی علامه طباطبایی ثبت نامت کرده بودیم کلاسهای ت...
5 مرداد 1401