مسافرت
عزیزم مدتی است که نتونستم چیزی بنویسم ١٨ تیر رفتیم مسافرت من وتو و بابا و مامانی و بابایی رفتیم تهران و نمین پیش خاله ها و دایی و بقیه خیلی خوش گذشت مخصوصا که خاله مهسا هم اومد تهران و همه پیش هم بودیم همه منتظر بودن کارهای تو و داداشی (پسرخاله رهام) رو ببینن شما با هم خوب بودین ولی تو شیطون گاهی داداشی رو اذیت میکردی و حمله میکردی اون هم گریه میکرد البته ظاهرا قصد ابراز علاقه داشتی با هم دریا رفتیم و تو اولش حاضر نبودی پا به آب بزنی و بالاخره علاقمند شدی و بزور بیرونت اوردیم خلاصه روزهای خیلی خوبی بود خونه خاله مریم هم رفتیم و رها و آرمیتان کوچولو رو هم دیدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی