پسرم دومین بهار زندگیت مبارک
ایام عید با تمام زیباییهاش گذشت چه خوب بود روزهای آخر اسفند همش بدو بدو میکردیم تا زودتر کارهامون رو بکنیم تا مهمونها بیان اول خاله فروغ اومد تو خونه بابایی و توی حیاط بودی خاله برات ماشین آورد کلی ذوق کردی دو روز بعد دایی فرشید اینها آمدن و دایی برات یک استخر بادی آورد از این هم خیلی خوشت اومد روز آخر یعنی روز عید صبح زود خاله مهسا اومد با داداشی وای از همون اولین برخورد با داداشی(رهام پسر خاله) سر یه سیب دعوا شد دیگه تو و داداشی شدین شیرینی مجلس هامون با دعوا ها و شیرین کاریهاتون حسابی همه رو به خنده مینداختین البته داداشی بیشتر کتک میخورد . 12 فروردین همشون رفتن و حسابی حالمون گرفته شد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی