شیطونیهای ابوالفضل
١٢/٢/٩٠ وای که دیروز چه کارها که نکردی باباجون وقتی از سر کار اومد تو اتاق مامان بابا بودی باباجون سراغت رو گرفت گفتم صداش کن بابا جون بلند گفت ابوالفضل و تو سریع سینه خیز اومدی و با دیدن بابا خندیدی بابا جون چقدر ذوق کرد مامان فدای تو .
دیروز صبح هم که تو آشپزخونه مشغول کار بودم تو شیطون که هنوز خوب نتونستی چهاردست وپا بری بازحمت فراوان اومدی تو آشپزخونه یعنی یک پله رو طی کردی آخه کمی ارتفاع داره من هم با تعجب فقط نگات کردم دیگه از این به بعد کارم درومده دوباره شب همین کارو تکرار کردی من هم ازت فیلم گرفتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی