بدون عنوان
این روزها همش میگی مامان نگران نباش من میرم مدرسه تو بمون پیش مامانی بابایی هیچ وقت گریه نکن گلم من زود میام یا این که میگی من برم چادر بکشم رو ماشین زود میام دو هفته پیش رفتیم پارک همه مهمون ما بودن تو و امیر علی و آرین چه ها که نکردین مثل فوتبال آمریکایی سه تایی میافتادین روی همدیگه و یکی باید جداتون میکرد حسابی باعث خنده همه شده بودین
یه شب با بابا رفتی سوپر خرید کلی زبون ریختی به مغازه دار گفتی دست شما درد نکنه ممنون بابا گفت مردم بر میگشتن نکاه میکردن که این فسقلی کیه وقتی اومدی تو ماشین گفتی مامان به اقا کفتم (خیلی ممنون که تشکر کردی از من)
دیروز مراسم فاتحه خونی شوهر عمه فریده بود تورو گذاشتیم پیش مامانی و حسابی با کسری بازی کردی وقتی اومدیم دنبالت گفتی مامان رفته بودین خونه فاتحه خونی
چندروز پیش با خاله فروغ تلفنی صحبت میکردم گفتم سلام آبجی تو هم گوشی رو کشیدی که من میخوام با آبجی حرف بزنم وقتی نریمان میاد خونمون به من میگی خاله منا و به بابا میگی عمو کمال
دیروز ظهر خواستم بخوابونمت گفتم باید بری تو تخت خودت بخوابی تو هم گفتی نه تخت شما گفتم باباجون اجازه نمیده مجبورم کردی شماره باباجون رو گرفتم و با اون زبون شیرینت گفتی باباجون اجازه میدی ابوالفضل تو تخت مامان بابا بخوابه و پیش مامان خوابیدی وای په لذتی داره وقتی که پیشم و تو بغلم میخوابی ولی عزیزم باید یاد بگیری که تو تخت خودت بخوابی ولی گاهی میتونیم قانون شکنی کنیم