ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

تبصره

1392/4/29 16:11
نویسنده : منا
176 بازدید
اشتراک گذاری

قبلا هم گفتم شما مدتی بود که عادت کرده بودی دم صبح بیایی رخنخواب مامان بابا و این اصلا خوب نیست (البته به گفته روانشناسها ) من هم وقتی از مسافرت برگشتیم تصمیم گرفتم که ترکت بدم و بهت گفتم اگر تا صبح تو تخت خودت بخوابی یه جایزه داری شما هم خوابیدی البته تا 8 صبح یا 7ونیم بیدار میشدی و یا میگفتی تو پیشم بخواب یا اینکه کلا بیدار میشدی میگفتی گرسنه هستم که البته فهمیدم کلکی بیش نیست خلاصه مامان منا بیچاره زبون روزه فصل تابستان و تعطیلی که آدم دوست داره کمی بیشتر بخوابه باید کله سحر بیدار میشد بیشتر ناراحت خودت بودم که اینقدر زود بیدار میشدی بابا گفت تبصره بزار یعنی اگر صبح اومد تخت ما اشکال نداشته باشه ولی نصف شب نیاد من میدونستم که این تبصره درست نیست بالاخره یه کاری یا خوبه یا بد و کلا هنوز نفهمیدم یعنی از کار شما سر درنیاوردم که چرا زود بیدار میشی و مامان رو جستجو میکنی ناگفته نمونه اومدنت برام اینقدر لذت بخشه و این که با دستهای کوچولوت به صورتم دست میکشی بغلم میکنی ارامش پیدا میکنی و راحت میخوابی خلاصه قبل از اینکه تبصره رو برات توضیح بدیم امروز 6صبح اومدی تو تختمون . الهی که من فدا ت بشم چه لذتی داره این روزهای گرم تابستون من و تو کنار هم هستیم همش خونه هستم و از با تو بودن لذت میبرم گاهی وسط بازی اینگار دلت واسم تنگ میشه میای پیشم میگم ابوالفضل دست بنداز گردن مامان تو هم محکم بغلم میکنی میگم عاشق چشماتم تو هم میگی من عاشق نگاتم (البته از خودم یاد گرفتی)  میگم مامان قربونت بره میگی بره و با هم منتظر اومدن باباجون میشیم که این روزها به خاطر ماه رمضان زودتر میاد و ما کلی ذوق میکنیم گرچه امروز کار داشته و هنوز نیومده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)