ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

این روزها

1393/3/10 20:24
نویسنده : منا
534 بازدید
اشتراک گذاری

وای از این مامان تنبل که خاطرات گل پسر رو دیر به دیر میتویسه با اینکه تعطیلاتم شروع شده واقعا فرصت نمیکنم بیام اینجا و همه وقتم در خدمت شما هستم قربونت برم پس فردا امتحان پایان ترم زبان داری پایان ترم پنج با اینکه هر ترم امتحان کرفتن ولی چون یه دوره رو به پایان میرسونید این بار از تمام 5 کتاب یعنی کل 5 ترم رو میخوان امتحان بگیرن من هم حسابی درگیرم با شما البته طبق معمول خیلی باهام راه نمیایی و خیلی کم حاضر میشی که درس بخونی به هر حال استرسش ماله منه و شما همچنان حتی نمیدونی امتحان چیه ولی خوب معلمتون حسابی داره زحمت میکشه و در حاله دوره کردن دروس این 5 ترمه خلاصه به خیر بگذره.

اما از حرفهای قشنگت

چند شب پیش همراه باباجون رفتی دم یه سوپر شروع کردی به زبون بازی که آره باباجون ممنون که به من یاد دادی باباجون هم ساده گفته چی بهت یاد دادم تو هم گفتی یاد دادی وقتی یه چیزی میخوام جلو همه با صدای بلند نگم و یواش بگم  باباجون که دوزاریش میوفته میگه خوب مگه چی میخوای و تو میگی بابا جون اون جوجه رو ببین(همونها که مثل سک سک هستن) من از اونها تو خونه دارم ولی اونها تنها هستن دلشون میخواد براشون مهمون بیاد این جوجه هم دلش میخواد بره مهمونی پیش اونها خلاصه باباجون گفت این بچه کلی سناریو گفته تا من براش جوجه بخرم قربون زبونت که مار رو از سوراخ میکشه بیرون

این هم عکسهای جدید

همچنان صبح زود میای رو تخت ما میخوابی جدیدا پلنگ صورتی رو هم با خودت میاری

عکس بعدی هم پسرم با تمام ماشینهاش که شمردیم 70 تا ماشین داری

و عکس آخر هم پسرم آماده برای رفتن به کلاس زبان با کیف پاتریک که جدیدا خریدیم برات

صبح زود میای تو تخت ما جدیدا پلنگ صورتی رو هم میاری تمام ماشینهایت رو جمع کردیم که باشون عکس بگیری باباجون شمرد 70 تا ماشین داریعکس پسرم درحالی که آماده شده بره کلاس زبان کیف پاتریک رو هم جدید برات خریدیم

پسندها (2)

نظرات (0)