ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

شیرین زبونیها

1393/5/4 14:43
نویسنده : منا
281 بازدید
اشتراک گذاری

هفته گذشته خونه عمه نازی افطار دعوت بودیم شما دوتا شیطونا هم حسابی بازی کردین دعوا هم بود ولی خوب بهتر شدین میشه بهتون امیدوار بود چشمک

واما حرفای قشنگت دیشب رفتم واسه مسافرت یه مانتو تابستونه بخرم تو گفتی مامان جون مگه مانتو نداری گفتم چرا خندم گرفت مخصوصا گفتم ولی میخوام یه تابستونه بخرم گفتی باشه این رو میخریم برات ولی دیگه هی نگی مانتو میخوام مانتو میخوامخنده

وقتی بهت میگم که فلان چیز رو برام بیار میگی مامان جون باید عادت کنی خودت کارهای خودت رو انجام بدیغمگین

جالبه هرچی که یادت میدم واسه خودم و به ضرر خودم ازش استفاده میکنیخنده

چند شب پیش شده بودی آقای گزارشگر و با من و بابا مصاحبه میکردی خلاصه بعد از کلی زبون ریختن گفتم آقای گزارشگر عاشقتم با تعجب گفتی عاشق منننن گفتم اره گفتی خوب باشه باهات ازدواج میکنم شوهرت میشم همه کارهات رو انجام میدم خریدهات رو انجام میدم خجالت

 

پسندها (1)

نظرات (3)

ابجی سجا
4 مرداد 93 14:55
لالالالا بخواب دنيا خسيسه واسه كسي كمتر مينيويسه يكي لبهاش هميشه غرق خنده س يكي پلكاش تو خوابم خيس خيسه يكي داره هزارويك ستاره يكي جز ياد تو هيچي نداره....
مامان احسان
5 مرداد 93 9:06
واااااااااااااااااااااااااای که چقدر ماه این پسمر شما قبول کردی؟؟؟؟؟
مامان
14 مرداد 93 16:12
سلام به این گل پسر و مامان خوبش .حالا ما کی شیرینی می خوریم. کاردستیش خیلی خوشکله