پسرم بهت افتخار میکنم
پسرم عزیز مادر به مهد عادت کردی البته وقتی کسی ازت میپرسه مهد رو دوست داری یا نه میگی نه فقط کلاس زبان رو دوست دارم و فکر میکنم دلیلش این که یه سال مداوم کلاس زبان رفتی و عادت کردی ولی واسه مهد رفتن هم خیلی سرحال و خوشحال میری و وقتی هم میام دنبالت هم همینطور خیلی خوشحالی و معلوم که حسابی بهت خوش میگذره یه روز اومدم دنبالت و وضعیتت رو از خانم روانشناس مهد پرسیدم گفت خوبه ولی مربیش گفته کمی سر کلاس حواسش پرت میشه خیلی نگران شدم و حدس زدم که باید از حرف زدنهای زیاد باشه فردای اونروز باز خانم روانشناس رو دیدم و گفت که اون حرف مربی واسه روز اول بوده و الان مربی گفته خیلی ازش راضی هستم و خانم روانشناس هم اینقدر از اخلاقت تعریف کرد که گریه ام گرفته بود میگفت ابوالفضل فوق العاده است خیلی حرف گوش کن شیطنت میکنه و وقتی میگیم باید دیگه برید سر کلاس حرف گوش میکنه و از من خواست که واست هدیه تهیه کنم و تحویل موسسه بدم به باباجون گفتم ازخوشحالی پشت تلفن قهقه میزد گفت پس من هم یه جایزه جدا میگیرم خلاصه شب رفتیم بیرون یه ماشین خریدی و ماهم یه ست ماشین و تجهیزات دیگه یواشکی خریدیم و بابا جون صبح تحویل موسسه داد ظهر که اومدم دنبالت خانم مدیر موسسه و خانم روانشناس اومدن دم در دوباره اینقدر ازت تعریف کردن و به من تبریک گفتن واسه داشتن همچین پسری و هدیه ات رو بهت دادن از خوشحالی تو پوستم نمیگنجیدم وای خدا ممنونم ازت این واسه من یعنی تمام خوشبختی فقط از خدا میخوام همیشه سالم باشی و ما هم همیشه به وجود نازنینت افتخار کنیم خداکنه همیشه همینجور باشه پسرم دوستت داریم و بهت افتخار میکنیم
روز چهارشنبه هم روز جهانی کودک بود موسسه جشن گرفته بودن و شماهم حسابی رقصیده بودی عکسهات هم موجود و هدیه هم دریافت کردی یه ماشین خوشگل مبارکت باشه پسرم امیدوارم که سالها بعد این روز رو واسه بچه هات جشن بگیری فدات بشم