ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

تعطیلات خوب زمستان

1391/10/30 16:58
نویسنده : منا
277 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیز مادر چه روزهای خوبی رو یا هم گذروندیم مامان تعطیل بود (به خاطر امتحانات دی ماه )و دو هفته کامل در خدمتت بودم چه لذت بخش بود صبح ها حدود ساعت هشت بیدار میشدی و از من میخواستی که تورو تو تخت خودم ببرم و بقیه خوابت رو اونجا میکردی من هم که از خدا خواسته که ساعتی رو کنارم و تو بغلم باشی خلاصه وقتی بیدار میشدی با شادی فراوون از این که میدیدی کنارت هستم میگفتی سلام صبح به خیر مامان بریم صبونه کارتون و با چه لذتی هردو میرفتیم برای دیدن کارتون و خوردن صبحانه و روزمون رو اینجور شروع میکردیم خلاصه تعطیلات تمام شد و مامان منا از فردا میره مدرسه و چون خونه مامانی دارن رنگ آمیزی میکنن شما فردا میری خونه عمه نازی البته مدتها است که منتظر این روز هستی و هر روز میگی مامان بریم خونه عمه  نازی من با آرین بازی کنم خلاصه فردا به خیر بگذره امیدوارم که بچه خوبی باشی و بعد از این همه انتظار اونجا اذیت نکنی و اما کمی از شیرین کاریهات بگم که وقتی میخوای قایم باشک بازی کنی میگی مامان تو چشم بزار تا من هم چشم بزارم به قول بابا نمیدونم کی باید قایم بشه کی دنبال کی بگرده . همیشه بهت میگم وقتی یه چیزی از مامان یا بابا میخوای بگو لطفا و گریه نکن چند روز پیش گفتی مامانم کارتون خرس پو رو میخوام من هم چون نمیخواستم که تلویزیون زیاد نگاه کنی گفتم مامان جون فکر نمیکنی الان بازی کنی بهتر باشه شما هم گفتی نه مامان بگو پسرم باید بگی لطفا من هم گفتم پسرم وقتی یه چیزی میخوای باید بگی لطفا شما هم سریع گفتی مامان لطفا کارتون پو و من دیگه مجبور شدم بگم چشم

راستی چند روز پیش پای بابا رو دیدی گفتی باباجون پات داغون شده بابا گفت نه بابا چیزی نیست گفتی چرا بابا باید بری پیش دندانپزشک و پات رو نشون بدی این حرفت حسابی باعث خنده شد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)