ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

ناراحتی پسرم واسه مامان

1392/3/1 12:50
نویسنده : منا
222 بازدید
اشتراک گذاری

 

امروز یه خال کوچک که کنارم لبم بود رو با یه جراحی دکتر برداشت وقتی اومدم خونه وای ی ی ی ی ی ی

تو چکار کردی وقتی من رو دیدی که یه پانسمان کوچک کنار لبمه خودت رو کشتی از گریه اینقدر گریه کردی اینقدر خودت رو زمین زدی که نمیدونستم چکار کنم آخه تو این خال رو خیلی دوست داشتی و باهاش بازی میکردی که این اصلا خوب نبود و کلا دکتر خال رو که دید گفت باید برداشته بشه عزیز مامان من رو ببخش به زور کارتون و سی دی هایی که دوست داری ساکتت کردم الهی فدات بشم مامان که واسم غصه خوردی میگفتی این چسب رو بردار پاره اش کن فعلا که آروم شدی عزیزم مامان رو ببخش

و اما روز پدر

 

 من نمی‌فهمم چرا هیچ کس نمینویسد از مردهــا

از چشم‌ها و شــانه‌ها و دستهایشــان

… … از آغوششان

از عطر تنشـان،

از صدایشــان…

پررو می‌شوند؟

خب بشوند….

مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفته‌ایم؟

مگر ما به اتکــاء همین دست‌ها

همین نگاه‌ها

همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی

سرِپا نمانده‌ایم؟…

من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم

من می‌خواهم خواستنم گوش فلک را کر کند

من می‌خواهم

مَردَم بداند دوستش دارم….

تقدیم به کمال عزیزم که بهترین همسر دنیاست     روزت مبارک

 

 

 

به سلامتی پدرم
که مثل کوه ولی از سنگ نیست بابای عزیزم روزت مبارک

 

پدری دستش راروی کمرپسرش گذاشت وپرسید :من قوی ترم یاتوپسرم؟ گفت :من قوی ترم پدر. پدرناامیدشد. ویک باردگرپرسید......؟ بارسوم ازپسردورشدوپرسید :من قوی ترم یاتو؟ پسراین بارگفت :شماپدر. پدرگفت :چرانظرت عوض شدپسرم؟ پسرگفت :وقتی دست شماپشت کمرم بود دنیاپشتم. بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابا کمال
21 خرداد 92 13:35
ممنون از این همه لطف مامان جون به خاطر زیباترین کادوی عمرم (بعد از خود مامان جون که زیباترین هدیه عمرم بوده و هست انشاالله صدوبیست سال دیگه هم باشه)که این متن قشنگ هستش.