ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

ادامه مریضی

پسرم هنوز کامل خوب نشدی دیشب دوباره رفتیم دکتر و دکتر گفت نگران نباشین چیز مهمی نیست و دارو داد عزیزم اینروزها زیاد وقت ندارم بیام و خاطراتت رو بنویسم و نگرانتم .اما تو عزیز مادر همچنان شیطون هستی چند روز پیش با موبایل مامان زنگ زدی به عمه مامان اون هم تو جلسه بود  و فکر کرد مامان زنگ زده و دیگه اینکه یاد گرفتی در کمدت و کابینتها رو باز کنی و حسابی خودت از این بابت خوشحالی و مامان گرفتارالان هم داری با روروک تو خونه ویراز میری.
13 تير 1390

مریضی ابوالفضل

عزیز مادر اینروزها خیلی دلتنگم اخه تو عزیز دلم بیرون روی شدید داری و آزمایش نشون داد که میکروبی نزدیک بود بستریت کنن ولی چون خداروشکر اشتهات خوبه و بیحال نیستی دکتر فعلا دارو داده خداکنه زودتر خوب بشی آخه پسرم مامان و بابا تحمل بیماری تورو ندارن یکدونه که بیشتر نیستی خدا خودش همه بچه هارو حفظ کنه
5 تير 1390

پسرم 10 ماهه شد

پسرم ٢٦ خرداد ١٠ ماهت تمام شد حسابی شیطون شدی و من خیلی کم فرصت میکنم که پای اینترنت بشینم وخاطراتت رو ثبت کنم الان هم اومدی بغلم و یکی از دکمه های لپ تاپ رو کندی حالا به باباجون چی بگیم  امروز هم بردمت بهداشت و اما از شیطنتهات دیروز رفتی اتق خواب مامان بابا در رو از رو خودت بستی و از کشو بابا جون لباسهاشو بیرون ریختی وای خدا الان هم رفتی سراغ سیم سیار تلویزیون البته تو برق نیست فعلا مشغول اون هستی دیشب بالاخره گذاشتمت تو روروک از امیرعلی گرفتیم اخه دکتر گفته بهتره از روروک استفاده نشه تو هم زیاد خوشت نیومد اخه اینجوری راحت تر همه جا میری و با روروک دست و پات بسته است دورت بگرده مادر ...
29 خرداد 1390

بدون عنوان

عزیز مادر چندروز دیگه ١٠ ماهت تمام میشه حسابی شیرین شدی بابابزرگ زود به زود دلش برات تنگ میشه و میگه ابوالفضل را بیارین ببینم چون چندروز مسافرت همش بغل بابابزرگ بودی  و خیلی هم پسر خوبی بوده و هستی دورت بگرده مادر
24 خرداد 1390