پسرم میگو خورد اما .....

پارسال مجتمع فجر دعوت شدیم شما میگو خوردی و کارت به بیمارستان کشید گفتیم حتما خراب بوده دیگه اسم میگو که میومد میگفتی من نمیخورم و تعریف میکردی که چه اتفاقی برات افتاده ما هم خیلی وقت بود که میگو نخورده بودیم باباجون گفت برم بخرم روز پنجشنبه واسه ناهار پلو میگو درست کن شما هم با باباجون رفتی و توی راه حسابی باباجون باهات صحبت کرده بود که میگو چه مزایایی داره و اوندفعه حتما میگوش خراب بوده و خلاصه وقتی اومدی خونه باباجون گفت که پسرم امروز قول داده میگو بخوره من هم یه پلو خوشمزه درست کردم و شما هم حسابی خوردی من هم نامردی نکردم تو هر قاشق یه میگو میچپوندم که بخوری خلاصه عصر شد عصرونه پسته خوردی و رفتیم کیانپارس بازار رضا تا از ماشین پیاده شدیم شما حالت بد شد و بالا آوردی  دو بار خیلی ناراحت شدم ولی خودت گفتی که دیگه خوبم ما هم رفتیم بازار رضا سوار ماشین شدی اونجا حسابی دور خوردی خلاصه کارمون تمام شد برگشتیم خونه رفتی واسه خودت آب ریختی خوردی و دوباره بالا آوردی خیلی ناراحت شدیم و رفتیم بیمارستان گلستان اونجا اورزانس اطفال انترن بود و گفت ربع ساعت دیگه بهش خوراکی بدین اگر بالا آورد آمپول میزنم برگشتیم خونه شما خوراکی خوردی و خدا رو شکر مشکلی پیش نیومد ولی من شب تو اتاقت خوابیدم عزیزم فکر کنم دیگه نباید بهت میگو بدم من و بابا کلی خجالت کشیدیم که این همه به شما اصرار کرده بودیم که میگو بخوریم البته شما بزرگواری کردی و به روی ما نیاوردی ما رو ببخش