اومدن بابایی مامانی- اولین آهنگ
یکشنبه 9 شهریور مامانی بابایی بعد از دو ماه و
نیم که نمین و تهران و اصفهان بودند به اهواز اومدند با کلی سوغات واسه پسره گلم
حسابی دلشون واسه تو تنگ شده بود تو هم به
مامانی گفتی منم دلم واسه شما تنگ شده خلاصه از تنهایی دراومدیم
دو شب پیش رفتی پای سازت که تمرین کنی البته من
و بابا هم در کنارت طبق معمول گفتی اول خودم آهنگ بزنم ما هم گذاشتیم هر چی دوست
داری بزنی شروع کردی اهنگ زدن و خوندن
( چشمهات و باز کن من دارم باهات حرف میزنم چشمهات و ببند سرگرم لالا شو ) خلاصه این اولین شعری بود که گفتی ما هم کلی خندیدیم
و اما
فحشهایی که یاد گرفتی البته با اسباب بازی ها (بی مسخره – بی نفهم – بی مسوولیت)
اینها رو وقتی خیلی عصبانی میشی به ماشینهات و اسباب بازیها میگی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی