ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

این روزها

1393/3/26 14:17
نویسنده : منا
513 بازدید
اشتراک گذاری

چند شب پیش ساعت 5ونیم صبح دیدم صدای هق هق میاد سراسیمه از خواب پریدم رفتم اتاقت دیدم نیستی رفتم تو حال نبودی برگشتم اتاق خودمون نبودی فریاد زدم ابوالفضل کجایی باباجون هم بیچاره سراسیمه از خواب پرید دیدم شورت و شلوارت افتاده دم دشتشویی در دستشویی رو باز کردم دیدیم جیش داشتی رفتی دستشویی کارت رو کردی ولی به جای اینکه من رو صدا کنی گریه میکردی عزیزم نمیدونی چه حالی شدم بردم پیش خودم خوابوندمت .

صبح ها هم که طبق معمول میایی اتاق ما پنجشنبه صبح اومده بودی و طبق عادت همیشگی با دستت دهن من رو میگرفتی خلاصه دیگه بیدار شدیم باباجون هم که خونه بود میخواستم از جام پاشم نمیذاشتی میگفتی باید بخوابی پیشم من هم دهنت رو بگیرم من که کلافه شده بودم و احساس میکردم دیگه نفس گرفته کمی عصبانی شدم و از جام بلند شدم گفتم بسه دیگه خفم کردی نفسم گرفت تو هم با ناراحتی جواب دادی که مامان آخه چرا نمیخوای متوجه بشی که من بهت احتیاج دارم . وای نمیدونی چه حالی شدم کلی قربون صدقه ات رفتم 

دیشب باباجون داشت پای لپ تاپ کار میکرد که تو فلش بابا جون رو بردی بابا گفت بیارش لازمش دارم تو هم فلش رو دادی بابا بعد هم گفتی باباجون نشنیدم ازم تشکر کنیخنده باباجون که خندش گرفته بود تشکر کرد تو هم گفتی خواهش میکنم وظیفم بو د. قربون این شیرین زبونی هات.

چهار شنبه گذشته تو کلاس زبان هندونه(watermelon) و خربزه(melon) رو یاد گرفتین وقتی اومدی خونه هرچی بهت میگفتم melon میشه چی جواب میدادی که میشه شکم  خلاصه ما خودمون رو کشتیم تا شما قبول کردی melon میشه خربزه ولی باز میپرسیدی پس شکم میشه چی؟ من هم مخصوصا گفتم برو از teacher بپرس خلاصه روز شنبه که رفتیم کلاس به teacher گفتم کلی خندید و گفت باهاش کار میکنم بعد وسط کلاس یواش سرش رو آورد بیرون بهم گفت ابوالفضل ول کن نیست میگه پس شکم چی میشه؟ خلاصه کلاس که تمام شد معلمتون گفت ابوالفضل دیگه یاد گرفته برچسب هم جایزه گرفته و تشکر هم کرده من هم خوشحال تو راه خونه گفتم آفرین پسرم حالا بگو ببینم melon چی میشه گفتی مامان میگم پس شکم چی میشه گریهالبته دیگه یاد گرفتی 

کاردستی جدیدمونقربونتون یعنی قایم شدین

عکس بالا کاردستی جدیدمون با قوطی کبریت ماشین درست کردیم

عکس پایینی خودت وباباجون هرروز میرید تو تخت و قایم میشین سرت رو میکنی زیر بالشت یعنی قایم شدی من هم باید بیام پیداتون کنم این بازی هر روز تکرار میشه خیلی هم دوست داری و اصرار داری که چند بار قایم بشی

پسندها (4)

نظرات (2)

مامان
8 تیر 93 16:13
ماشالله به این مادر و پسر خلاق وهنرمند . انشالله که تابستون خوبی پیش رو داشته باشید. با اجازه تون من و این وروجک ها از کارهای هنری شما استفاده میکنیم مثلشون انجام میدیم. امیدوارم که راضی باشی
عمه نازی
11 تیر 93 16:50
قربون خودتوکاردستیات بشم عمه.عمه ماشالله شکم باباجونت داره از کادر میزنه بیرون.