ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

ترم 6 هم به پایان رسید

1393/4/24 13:46
نویسنده : منا
308 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز امتحان پایانی ترم 6 زبان بود خداروشکر خوب دادی ولی کلا من این ترم خیلی راضی نبودم کلاستون با کلاس دیگه ای ادغام شد خیلی شلوغ و پرسروصدا و شما اون جور که باید مثل ترم های قبل نبودی به معلمت هم گفتم قبول داشت که به دلیل شاوغیه کلاسه مادرهای دیگه هم میگفتن بچه هاشون همین وضع رو دارن اشکال نداره خودم باهات کار میکنم.

واما حرفهای شیرینت شیراز که بودیم واسه یکی از امتحانهای باباجون ازش درس میپرسیدم شما هم که مشغول بازی بودی ولی گوشت با ما بود اومدی گفتی مامان من هم پروژه دارم گفتم عزیزم پروژه ات چیه دیدم یه کاغذ a4 که روش یه عالمه برچسب چسبونده بودی نشونم دادی گفتی این پروژه منه گفتم خوب موضوع پروژه چیه گفتی زمانبندی برای یک هفته بیرون رفتنخنده قربونت برم که معلوم شد همه حواست به ما بوده به بابا جون گفتم بیا این بچه هم یاد گرفت .

خونه پدربزرگ که دعوت بودیم و با آرین بازی میکردی رفتی به عمه نازی گفتی عمه این آرین خیلی وحشی شده عمه هم گفته دسته شما درد نکنه شما هم گفتی نه میدونی یعنی وحشی تر شده وقتی رفتیم خونه بهت گفتم پسرم اصلا حرف خوبی نزدی عمه ناراحت شد گفتی آره مامان عمه خیلی ناراحت شد که آرین اینقدر وحشیهخجالت

دیگه یادگرفتی دستشویی میری واسه کاره کوچیک خودت رو بشوری و بعد هم دستهایت رو با صابون میشوری منم کلی ذوق میکنم دیشب خواستم به خوابونمت طبق معمول کناره تختت واست کتاب خوندم بعدش باید لالایی میخوندم که بخوابی ولی خودت گفتی مامان اگر تو من رو بخوابونی جعبه جادویی رو بدست نمیارم باید خودم بخوابم برام چراغ خواب روشن کن و برو وای از تعجب مونده بودم باورم نمیشد جعبه جادویی مربوط به یه سی دی آموزشیه که خیلی دوسش داری و گفته باید کارهای خوب بکنین تا جعبه جادویی رو بدست بیارین خلاصه دوباره بهت سر زدم دیدم بله گل پسرم خوابه من هم شب تا دیر وقت پای کامپیوتر بودم کلی کار داشتم فکر کنم 4 صبح خوابیدم ساعت 9 صبح دیدم اومدی بالاسرم میگی مامان پاشو چراغ خوابم رو روشن کن منم که گیجه خواب بودم گفتم بیا بخواب پیشم گفتی نه مامان این کاره بدیه جعبه جادویی پس چی میشه منم که خیلی خوابم میومد گفتم بیا بخواب دیگه تا صبح تو اتاقت بودی خلاصه تنبلی کردم و تو هم اومدی پیشم 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان احسان
5 مرداد 93 8:55
عزیزم ابوالفضل گلم,چقدر شما شیرین زبونی,احسان لحن حرف زدنت رو خیلی دوست داره .پسر گلی