مریضی پسرم
همه زندگی مامان و بابا از مهدکودک رفتن محروم شدی متاسفانه بارفتن به مهد حسابی مریض شدی سرفه و سرفه و سرفه یه مدت نرفتی خوب خوب شدی به محض دوباره رفتن سرفه ها شروع شد و دل ما غرق غصه دکتر گفت دیگه نفرستش مهد ماهم که این همه تلاش کرده بودیم شما رو جای خوب فرستاده بودیم و ببر و بیار هیچ دیگه این هم از شانس ما خیلی ناراحتم دوست نداشتم تو خونه بمونی ولی خوب سلامتیت مهمتره عزیز دلم سرفه هات داغونت کرده من و بابا هم حسابی اعصابمون خرابه عزیز دلم انشالله که هرچه زودتر خوب بشی
پارکینگ پسرمپسرم هر روز یه طراحی جدید داره واسه چیدن ماشینهاشاین هم نقاشی ابوالفضل که میگه خودم هستم و عموغلامرضا که دستم رو گرفتهاین هم رابین هود کوچولو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی