ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

سفر به شیرگاه

بخاطر غمی که تو دلمون بود تصمیم گرفتیم به سفر بریم یه بار پاییز 98 به شیرگاه رفتیم و یه بار زمستان 98 با خاله فروغ و عمو فریبرز و مامانی دوباره رفتیم شیرگاه که خیلی خوب اونجا رفتیم سر صحنه فیلمبرداری سریال پایتخت و با هنرپیشه ها عکس گرفتیم خیلی خوش گذشت چقدر با مرام بودند و حتما برای عکس گرفتن با ما وقت میگذاشتند  شما تو سال تحصیلی کلاس چهارم مجبور شدی که تکواندو رو کنار بگذاری چون کلاسها زیاد شده بود زبان تکواندو نقاشی حیفمون اومد که زبان رو کنار بزاری و با اینکه تکواندو بازهم تو مسابقات مدال اورده بودی ولی موقتا کنار گذاشتی یادمه دومین مسابقه ات که مدال اوردی شیرینی خریدیم رفتیم خونه بابایی چقدر مامانی بابایی خوشحال شدند . ...
5 فروردين 1399

سالی که گذشت

سال 98 برای ما سال بسیار بدی بود البته برای همه ی مردم ایران چون اتفاقات خیلی بدی افتاد ولی برای ما بابایی عزیز از پیش ما رفت و آسمانی شد بابایی که عاشقت بود تو براش خاص بودی خاصتر از بقیه نوه ها عاشق بوسیدنت بود فقط قوربون صدقه ات میرفت با هم بازی میکردین این اواخر میگفت یاد گرفتم چطور از ابوالفضل خوشمزه (بوس)بگیرم باهاش فوتبال بازی میکنم براش توپ میندازم اینجوری بهم خوشمزه میده عزیزم بابای خوبم دلم برای یه لحظه دیدنت پر میکشه داغدارم کردی تا ابد تو بهترین بودی بهترین بابای دنیا . تو بیمارستان یه روز بردیمت پیش بابایی با اون حال بدش به سختی میخواست سر بلند کنه و تورو ببینه عزیزم بابایی عروسی نریمان رو هم ندید چقدر خوشحال بودیم که قرار عر...
5 فروردين 1399

سال 1399 مبارک

پسرم عیدت مبارک امیدوارم سالی سرشار از موفقیت سلامتی و خوشبختی پیش رو داشته باشیم امسال  بخاطر ویروس کرونا عید متفاوتی داریم عیدی که مسافرت نمیریم دیدوبازدید عید نداریم و در خانه قرنطینه هستیم یک ماه اسفند مدارس تعطیل شد و شما بصورت مجازی درس خوندی این ایام هم که هم درس می خونی هم تلویزیون وکمی gameوخلاصه خودت رو سرگرم میکنی نقاشی و توپ بازی .... امسال کلاس چهارم هستی و همچنان در مدرسه مکتب الجواد دوست صمیمیت صانع شمسی امسال از مدرسه رفت و شما تنها شدی البته تو پسر خوبم اینقدر خونگرم هستی که با همه ی بچه های کلاس دوستی و خداروشکر مشکلی نداری. ...
5 فروردين 1399

اسکی در آبعلی

پنجشنبه گذشته با خاله فروغ اینها رفتیم ابعلی بابا برات مربی اسکی گرفت و تو هم حسابی مشغول شدی یه چیزهایی یاد گرفتی بعد هم رفتیم سورتمه وای عالی بود اینقدر قل خوردی و افتادی حسابی لذت بردی 
18 اسفند 1397

پسر قهرمان من

عشق مامان و بابا پسر قهرمان مثل همیشه بهت افتخار میکنم دیروز مسابقات تکواندو در سطح استان تهران بود 97/12/17  در دو ایتم شرکت کردی و مقام آوردی مقام دوم و سوم اینقدر خوشحال شدیم من که اشک شوق میریختم بابا از ته دل میخندید و تو هم که حسابی ذوق زده شده بودی کمربند سبز داری و خیلی هم زحمت کشیدی فدای تو پسر تلاشگر من . برای دیدن مسابقه عمو فریبرز و دایی فرشید هم اومدند عصر هم شیرینی بردیم خونه بابایی و خاله فروغ اینها هم اومدند و یه جشن کوچولو گرفتیم  امروز هم شیرینی بردی مدرسه بابا هم گفت امروز به همکارام شیرینی میدم .فدای تو بشم من انشالله همیشه سلامت باشی و همیشه مامان و بابا شاهد موفقیتهای روز افزونت باشند 
18 اسفند 1397

کلاس سوم

پسر قشنگم در کلاس سوم درس می خونی مثل همیشه پسر خوب مدرسه و درس خون مثل همیشه وقتی میام مدرسه درست رو میپرسم عالی هستی و بهت افتخار میکنم امسال خداروشکر معلم خیلی خوبی داری خانم یوسفی عزیز کلاسهای تکواندو رو هم ادامه دادی و خیلی علاقه مند هستی فعلا کمربند زرد داری نقاشی هم خیلی خوب ادامه دادی خودت میگی می خوام طراح ماشین بشم منم آرزوی موفقیت میکنم برات انشالله به همه آرزو های خوبت برسی عشق مامان و بابا
18 دی 1397

عشقم 8 سالگیت مبارک

عشق مامان و بابا 8 ساله شد و یه جشن خوشگل با داداش (رهام) گرفتیم با تم بت من مبارکت باشه عزیزم نریمان هم عید غدیر با زهرا جون نامزد کرد انشالله خوشبخت باشن و روزی پسرم .
13 شهريور 1397