ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

بدون عنوان

عزیز مادر چندروز دیگه ١٠ ماهت تمام میشه حسابی شیرین شدی بابابزرگ زود به زود دلش برات تنگ میشه و میگه ابوالفضل را بیارین ببینم چون چندروز مسافرت همش بغل بابابزرگ بودی  و خیلی هم پسر خوبی بوده و هستی دورت بگرده مادر
24 خرداد 1390

یک مسافرت کوچولو

پسرم برای تعطیلات  یعنی از ١٢ خرداد برای ٤ روز همگی با پدربزرگ مادربزرگ عمه نازی ارین عمو اصغر و عمو محسن به سمت شهرکرد و گهرو رفتیم این دومین سفر خارج از استان که رفتی اولی ٤ ماهه بودی و به تهران رفتیم این ٤ روز هم خیلی خوش گذشت و تو خیلی پسر گلی بودی اصلا هم مامان و بابا رو اذیت نکردی هر جا میرفتیم هم بغل بابابزرگ بودی
18 خرداد 1390

بابا جون

بابا جون یکبار هم شما واسه ابوالفضل بنویس چی میشه؟ شما که تو ادره میخونی وبلاگ پسرت رو یک چیزی هم بنویس منتظریم هاااااااااااااااااااااااااااااا
4 خرداد 1390

روز مادر

روز مادر مبارکککککککککک امسال دوتا کادو گرفتم هم پسرم هم بابا جون قربونتون برم که مامان رو سورپرایز کردین دیروز تو بغل بابا با سروصدا اومدین و کادو دادین دورت بگرده مادر امسال همه روز مادر رو بهم مضاعف تبریک گفتن چرا که مادر شدم وای چه لذتی داره در کنارمادر خودم و پسرم باشم دل خاله فروغ خاله مهسا و دایی فرشید آب که فقط من از این موهبت برخوردارم ...
4 خرداد 1390

تولد 9 ماهگی

26/2/90 پسرم امروز 9 ماهت تمام شد 9 ماه پیش چنین روزی به دنیا اومدی وای چه روزی بود اون روز با مامانی و بابا جون رفتیم بیمارستان بعدا هم مادربزرگ پری عمه نازی عمو جلال دایی بهمن زن دایی پروین اومدن شب هم خاله فروغ از تهران اومد  وقتی بهوش اومدم تو ریکاوری اول سراغ تورو گرفتم گفتن فرستادیم بخش و وقتی اومدم بخش هنوز کامل حال خودم رو نداشتم که تورو اوردن و من با دیدنت فقط گریه کردم گریه ای که نمیتونستم جلوش رو بگیرم  ولی تمام بغضها و ناراحتیها و استرسهام رو بیرون دادم عزیز دلم هیچوقت اون روز رو فراموش نمیکنم بابا جون هم قبل از دیدنت اول فیلمت رو دید چون پرستار ها وقتی خبر به دنیا اومدنت رو به بابا جون دادن فیلم اتاق عمل رو هم نشونش د...
26 ارديبهشت 1390

لالایی

٢٥/٢/٩٠ سلام پسرم امروز میخوام یک لالایی بر ات بگم این لالایی رو از وقتی تو دلم بودی برات میخوندم و الان هم همیشه همین لالایی رو واسه تو نورچشمم زمزمه میکنم و احساس میکنم که تو با این لالایی آروم میشی و من هم خیلی دوستش دارم پس مینویسم که همیشه یادت بمونه مثل آهنگ مراببوس که همیشه بابابزرگ واسه مامان و خاله ها و دایی میخوند و همیشه تو خاطرمون مونده لالا ,لالا ,لالا,لالایی                       عزیز جان شیرینم لالایی لالا ,لالا, تویی سرو  روانم              لالا...
25 ارديبهشت 1390